[نخبة الدهر (ترجمه)]
باب دوم درباره کانهای هفتگانه و سنگهای با ارزش و آنچه بر خاک برتری دارد. این باب یازده فصل است.
اشاره
ص: 73
فصل یکم درباره کانهای هفتگانهیی که ذوب، بسته، روان و کشیده میشوند و سخن از ماهیّت نهادها و خواصّ آنها و چگونگی پیدایش این کانها بنا بر آنچه که به عقل روشن است
کان شناسان گویند: مواد کانی و معدنها یکی از موالید سه گانهاند که از بسیاری انواع در شمار نمیگنجند و لیکن آنچه مردم از آنها میشناسند نزدیک به هفتصد گونه است که همه دارای رنگها و مزهها و ویژگیها و خواصّی گوناگونند. این گوناگونی نیز به جهت موادی است که این کانها از آن درست میشوند، چه آن مواد خاک باشد چه سنگ یا آب.
کانها نخستین پدیدهیی هستند که جوهریتشان از خاک تمیز داده شده است و این امر به واسطه انبوهی اجزاء مواد کانی و نمو نکردن و افزون نگردیدن پارههای آن میباشد زیرا پرورش یافتن ویژه گیاهان و جانورانی است که غذا میخورند و میبالند و بزرگ میشوند. اجسام بنا بر ویژگیهای جسمانیشان یا رشد و نمو کنندهاند یا رشدی ندارند. اگر پرورش یابنده نباشند کان و معدنند و اگر پرورش یابنده باشند گیاه و جانورند. هر نموّ کنندهیی را یا نیروی احساس و حرکت است که در این صورت جانور است و یا از حسّ و حرکت بیبهره است که در این صورت گیاه است. میان این سه پدیده موجوداتی دیگر نیز هست که بینابین واقعند و دو صورت دارند. اگر موجودی یک صورت کانی و یک صورت گیاهی داشته باشد همچون مرجان است. اگر یک صورت کانی و یک صورت جانوری داشته باشد همچون حلزون و تخم مرغ و صدف است. اگر یک صورت گیاهی و یک صورت جانوری داشته باشد همچون واقواق و نارگیل و خرما و همانند آن است.
بنا بر این از میان چیزهایی که بنا بر جوهریّت ویژه خویش از خاک برترند کانهای هفتگانه را میتوان نام برد که عبارتند از: طلا، نقره، مس، آهن، روی، قلع و سرب.
گویند: هفتمین این کانها جیوه است. صابیان میپندارند این هفت کان در رنگها،
ص: 74
نهادها و ویژگیها و خواصّ خویش همانند ویژگیها و خواصّ ستارگان هفتگانه درخشانند. طلا گرامیترین این هفت کان و بهترین و نیکوترین آنها از جهت سود و استوارترین آنها از نظر قیمت و ارزش است. زیرا یاقوت بنا بر حجم و درشتیش ارزش دارد یعنی اگر چند یک مثقال وزن داشته باشد ارزش آن هزار دینار است و لیکن اگر ریز ریز شود و خرد گردد ارزش آن یک دینار بیش نیست. امّا طلا به هر صورت که در آید و به هر اندازه و شکلی که ریخته شود، در ریزهها و سکّههایش از جهت ارزش خللی وارد نمیآید. نهاد طلا گرم معتدل است. در نهاد و طعم و رنگ همانند خون است. طلا در رنگ و زیبایی و ارزش، پارهیی از خورشید و بهرهیی از آن است و جوهر آن، عرضهایی نهادی و ویژگیهایی استوار و ضروری دارد. این عرضها، رنگ، طعم، بوی، لمس، صدا، نرمی، سنگینی، فشردگی، درخشش، پایداری آن در آتش، بر جای ماندن آن در زیر خاک و نیز خاصیّت فاعلی و اثرپذیری یا انفعالی آن است. پس نهاد و سرشت طلا چهارده صفت عارضی، لازم، نهادی و قایم دارد که این صفات عرضی با دیگر کانها متفاوت است و همچنین دیگر کانها- با این نهادها که در طلاست- با آن تفاوتها دارند. رنگ طلا زرد نزدیک به سرخ نارنجی است. بوی آن از ترشیدگی، تندی، زبانگزایی، تیزی و گندیدگی، به دور است. مزه آن شیرین است و دست سودن به آن از نقره زبرتر و از مس نرمتر است و لیکن لغزندگی قلع و سرب و آهن را ندارد. صدای آن از صدای نقره بیشتر و برتر و از صدای آهن و مس کمتر است و لیکن گنگی و کم صدایی قلع و سرب و روی را ندارد. نرمی آن از نرمی نقره بیشتر و مخالف نرمی قلع و سرب است. آنچنان کشیده و باریک میشود که به صورت رشتهیی در میآید. به صورت ورقی پهن به نازکی گرد و غباری که بر روی چیزی نشیند در میآید. روان و تنک میشود تا همچون جوهری شود که با آن میتوان نوشت. بر خلاف دیگر کانهای نرم یا سخت، به صورت سکّه در میآید و بر آن نقش زده میشود. سنگینی طلا به علّت وزن جرم آن است که با وزن سبک جرم نقره و مس و کانهای دیگر مخالف است. فشردگی طلا آن است که حجم آن نسبت به دیگر کانها حتّی سرب، بسیار سنگینتر است. درخشش طلا به واسطه روشنی و زیبایی ممتاز آن است از دیگر کانهای ششگانه درخشان. پایداری آن در آتش بدان علّت است که طلا به وسیله دمیدنهایی مخصوص به خود در آتش
ص: 75
ذوب میشود، نه به تندی قلع و سرب ذوب میشود و نه به کندی مس، لیکن از نقره کندتر ذوب میگردد. بر جای ماندن طلا در زمین بدان سبب است که زنگار نمیگیرد و خوردگی پیدا نمیکند و اگر چه زمانی بسیار در خاک بماند زنگ، آن را همچون دیگر کانها تباه نمیسازد.
خاصیّت فاعلی طلا به جهت آن است که بسیار نگریستن به آن و یا آشامیدن آب آن برای بیماری مالیخولیا سودمند است و نیز برای گرفتگی دل بسی مؤثر است.
کسی که خود را با آن داغ کند جای داغش چرکین نمیشود. اگر کسی با طلا لاله گوش را سوراخ کند جای آن چرک نمیکند. نفس را میگشاید و دل را باز میکند.
خاصیّت اثر پذیری و منفعله طلا، جلا و درخشش و روشن شدن رنگ آن است به وسیله نشادر و نظایر آن. طلا با بوی و بخار سرب و رسیدن جیوه به آن، رنگ خود را از دست میدهد.
نهاد و سرشت طلا معتدل و ممتاز از نهاد دیگر کانها است. کانهای دیگر نیز هر یک همانند طلا دارای همان چهارده صفتی هستند که درباره طلا یاد کردیم. نام این کانها سرب، آهن، نقره، مس و قصدیر است. آنچه امتیاز این کانها بدان وابسته است غیر از اشتراکی است که در جسمیّت، معدنیّت و جنسیّت با هم دارند. آنچه درباره طلا گفتیم تنها درباره طلای خالصی است که از آلودگیهای نقره و پارههای جیوه- که در اصل آفرینش و معدنش با آن آمیخته میشود- سالم بماند چه طلا یا به سبزی میگراید یا به سرخی. سبزی طلا ناشی از آمیختن آن با ریزههای کوچک و باریک نقرهیی است که اندکی جیوه در ته معدن با آن آمیخته شده است و طلا از آن پاک نمیشود مگر آنکه چندین بار آن را تعلیق کنند. کار تعلیق طلا خود بسی مشهور است. سبب درست شدن طلا آن است که چون جیوه به کمال رسد و پخته شود گوگرد معدن آن را به سوی خود میکشاند و آن را در درون خود پنهان میکند تا همانند مایعات سیلان نیابد. چون این دو کان با هم آمیخته شود و هر یک با دیگری شکل گیرد و جسمیّت یابد حرارت برای پختن و به کمال رسانیدن آنها نفوذ میکند.
در این هنگام از این دو کان انواع مختلف کانها بسته و به وجود میآید. اگر جیوه صاف و پاک و گوگرد نیز نیالوده و خالص باشد و نیز حرارتی که میخواهد آنها را بپزد معتدل باشد و عارضهیی همچون سرما، خشکی، شوری، تلخی و ترشی بر
ص: 76
آنها پیش نیاید، با گذشت زمان، از جیوه و گوگرد طلا درست میشود. کان طلا جز در بیابانهای شنزار و سنگستانهای سست به دست نمیآید. از سنگها و کانهای طلا، سنگهای مخصوص دیگ سازی و سنگ مرمر و شنهای زعفرانی رنگ طلایی را میتوان نام برد.
در شهرهای غانه، زغوا، سمغرا، تکرور و حبشه- که مگر کمی همه نمک و شورهزار است- به سبب سالم بودن معدنها از مزههای فاسد کننده، کانهای طلا بسیار یافت میشود چه در آنجاها همواره حرارت برای پختن و رسانیدن کانها- بدون هیچگونه سرما یا شکافی در زمین- چیرگی دارد، و از همین روی کان طلا در اقلیم چهارم به بالا یافت نمیشود مگر اینکه حرارت بسیاری همچنانکه بر شهرهای سودان استیلا دارد، از ژرفای زمین، بر آن چیره شود. دیگر از خواصّ طلا- علاوه بر آنچه پیش از این آوردیم- جذب کردن مزههای غذاها، درخشندگی و نیکویی آن است. به چشم کشیدن گرد آن چشم را نیرومند میکند و روشنی میبخشد. میل سرمه کشی اگر از طلا باشد به سبب خاصیّتی که در آن است چشم را نیرو میبخشد چه میل سرمه طلایی از زنگ، سیاهی و تندی مزه آهن و نیز از زنگار، مسمومیّت، تیزی و ریم مس و نیز از زنگ زدن نقره با گذشت زمان و ترشیدگی مزه آن و نیز از سستی، چرک، گوگردی بودن و نرمی قصدیر و نیز از سیاهی، برگشتگی رنگ، تیرگی، سستی و سوزندگی سرب و نیز از چرک جیوه و به صورت دود یا آب نیلگون زهرآگین درآمدن آن و نیز از تندی، تیرگی، سختی و گوگردی بودن روی بر کنار و سالم است. دیگر از خاصیّتهای طلا آنکه هرگاه در یک صد مثقال آن یک هشتم مثقال مس شنفاء و سرخ شوشی- که مبین خوانده میشود- یافت گردد و استادی در این حرفه آن را چند بار محک زند و بگدازد آن مس در رنگ خود و طلا نیز در رنگ خود برای وی روشن میشود زیرا طلا در میان بوتهاش ذوب میشود و میجوشد و رنگ آن همانند رنگ خورشید میگردد.
نقرهیی که از سرب، جیوه و مس، پاک باشد همان نقره طلعم است که کانهای آن در اقلیم سوّم تا اقلیم هفتم است. در اقلیم سوم نقره بیش از هر کانی یافت میشود.
صابیان میپندارند نقره بهره و پارهیی از ماه میباشد. ابن عربی گوید: طلا و نقره دو اسم بزرگ در عالم فرودینها و سفلیّاتند. یکی از استادان و اهل شناخت، برای
ص: 77
کانهای این سرزمینها به جهت نشان دادن آمیزش و اختلاط و یا جدایی و اختلاف آنها با یکدیگر- همچنانکه درباره ارواح نیز آمده است: آنچه از این روحها یکدیگر را نشناسند و درک نکنند اختلاف میورزند- شکلی کشیده و آن را با خانههای ستارگان هفتگانه مرتبط ساخته است. آن شکل، دایره زیر است و خدا داناتر است.
(ش 5).
این شکل، چگونگی به هم پیوستگی و در هم آمیختگی، و تجلّیگاه شعاعها و پرتو نورهای اجرام ستارگان هفتگانه را در بر دارد، چنانکه شکلهای آنها خواهد آمد.
و در این کار رازی بزرگ است که برای کان شناسان و دستاندرکاران آن فایدههای ارزندهیی در آن نهفته است.
حدید: آهن. نحاس: مس. زیبق: جیوه. فضّه: نقره. ذهب: طلا. قصدیر: قلعی. رصاص: سرب.
ص: 78
چگونگی درست شدن نقره چنان است که چون جیوه و گوگرد در هم آمیخته شود سردی و رطوبت جیوه افزایش و چیرگی مییابد و گرمی، خود را به درون میکشد و داخل آن جسم پنهان میشود و معدن با این روش به پختن آن میپردازد تا به صورت جسمی درآید که برون آن به سبب غلبه سردی و رطوبت، سفید و درون آن به سبب خشکی و گرمایی که در آن است سرخ باشد. این جسم، نقره خوانده میشود. اگر زمان پختن نقره در معدن دراز شود سردی از نقره میرود و گرم میشود و سفیدی نقره به درون میرود و ناپدید میگردد و گرمی معدن از بیرون به گرمی درون نقره میپیوندد تا حرارت بر برون و درون نقره برآید و سرخ شود و طلا گردد. کان نقره جز در زمینهای مرطوبی که خاکی نمناک و رطوبتی چرب دارند به دست نمیآید و از نشانههای معدن آن این که زمینش سفید مایل به زرد یا نیلگون است و بر روی خاک آن مرقشیشای نقرهیی یا سربی به صورت سنگهایی گرد و سخت با زنگاری زرد بر روی آنها به چشم میخورد، که چون شکسته شوند درخشش مرقشیشا در میان آنها پیدا میآید. نقره اگر زمانی دراز در خاک بماند و اندوخته شود کهنه میگردد و به صورت خاکی تیره در میآید. گوگرد، نقره را میسوزاند و لیکن طلا را به تندی نمیسوزاند. اگر نقره با دانههای انار ترش پخته شود برّاق میگردد و جلا مییابد. اگر با پوست برنج یا هر چیز ترش و شور یا شراب و سرکه پخته شود برق میافتد و درخشان میشود. نقره را عرضهایی ذاتی است همانند عرضهایی که برای طلا برشمردیم.
سرب را سرف، با فاء، رصاص سیاه و ابّار طلای النّی نیز خواندهاند. جالینوس گوید: این کان از جنس نقره و از جوهر و نهاد آن است لیکن در معدن سه آفت بر آن وارد آمده و جسم و سرشت آن را تباه گردانیده است. نخست آنها بدبویی سرب است که در برون جسم آن و ناشی از گوگردی بودن آن است. دوم سستی جسم و کمی پایداری آن در برابر آتش است که ناشی از سستی خاک معدن و کمبود اصلاح و پرورش آن نسبت به ذات سرب است که این خود از خورشید، هوا و خاک سر میزند. سوّم سیاهی سرب است و آن به سبب گوگردی است که بر جسم سرب غلبه دارد. بنا بر پندار صابیان این کان بهره و پارهیی از زحل است که جسمی تیره و روحی تابناک دارد. سرب هر کان دیگری را که با آن آمیخته شود تباه میسازد. در
ص: 79
سرب سردی و خشکی است و باعث برآمدن گوشتهای زاید انسان میشود. سرب را سونشی است که همچون زنگار از جسمش روان میشود. اگر آن سونش با چربی بر آهن مالیده شود دیگر آهن زنگ نمیزند. اگر سرب با زنگار اندوده شود خشکی آن زیاد میشود. کسی که از سرب انگشتری در درست کند آن انگشتری تن و اندامش را ناقص میکند. در سرب رنگهای گوناگونی است که با آتش به صورت زرد طلایی، سرخ، سفید، زرد، خاکستری و یا سیاه، تغییر رنگ میدهند. سرب با آبگینه آمیخته میشود و با شفّافیت آن شفّاف میگردد. چگونگی به وجود آمدن سرب چنین است که چون جیوه در کان خود بر گوگرد غلبه یابد و آن را به درون خود کشاند، خشکی بر آن چیره میگردد و حرارت از آن باز میماند و سرد میشود و برون آن به سبب دور شدن حرارت از جرمش خشک و سرد میگردد و درون آن که همان روح آن است گرم و نرم میماند. گوگرد در برون جسم سرب بر خلاف درونش از بین نمیرود بلکه برای آن صدایی ایجاد میکند. سرب رنگها را از جای سرد و خشک به خود جذب میکند و مس و هر غشّی را که با نقره آمیخته شده است میخورد و از میان میبرد و همچنین مس را از جیوه، پاک میگرداند. دیگر از خواصّ سرب آنکه جوشش دیگ را بر روی آتش کم میکند. چون پارهیی از آن بر درخت انار بسته شود بار آن را بسیار میکند همچنانکه اگر طلا بر درخت عنّاب بسته شود بار آن را زیاد میگرداند. اگر همواره در ابزار و وسایل سربی غذا خورده شود ایجاد سستی و زردی میکند. خوردن آب در ابزار سربی استسقا میآورد. اگر پارههایی از آن در حوض ریخته شود سردی آب را میافزاید. اگر با ابزار سربی گلاب یا عرقیّات دیگر گرفته شود نیروی عطرآگنی و دوام آن بسیار میشود، ابزاری که برای گلابکشی به صورت تابه از سرب درست میشود یک وجب و نیم گودی و یک وجب و نیم پهنا دارد و سرپوشی به بلندی یک وجب و نیم دارد که بر روی آن قرار میگیرد. این سرپوش دو جداره و گرد است که عرق بخار از میان آن بالا میرود و به دهانه انبیق میرسد. این شکل آن ابزار است که در زیر آن یک لایه سفال میگسترند و بر روی سفال یک لایه نمک میگذارند آنگاه زیر لایه سفال آتش میافروزند. (ش 6)
قصدیر را آلانک، قلعی، نقره جذماء، مقعد و سرب سپید نیز نامیدهاند. بنا بر
ص: 80
اعتقاد صابیان قصدیر بهره و پارهیی از مشتری است. چگونگی پیدایش آن چنان است که چون جیوه در کان خود به کمال رسید آن کان، در پختن جیوه ذوب و گرم میشود و گرمی جیوه را ملایم میگرداند و خشکی درون آن را قوی میکند تا برون آن را نیز فرا گیرد. در این صورت قصدیر با اعتدالی لطیفتر از سرب بسته میشود، به همین جهت از سرب سپیدتر و خالصتر و سبک وزنتر و نیک جوهرتر است.
قصدیر در رنگ نزدیک به نقره و در بوی، سستی و صدا مخالف آن است. سستی قصدیر به علّت بسیاری جیوه و صدای آن به سبب کمی گوگرد است. چون قصدیر با نقره آمیخته شود آن را تباه میکند همچنان که اگر سرب با طلا آمیخته شود طلا را تباه میسازد.
اتّون: کوره. مکبّة: سرپوش. قبّة:
حباب سرپوش. مقلا: تابه مس سه گونه است: سرخ مایل به سپید، قبرسی سرخ خشک، و شوشی خیلی سرخ خونی رنگ. بنا بر پندار صابیان مس بهره و پارهیی از زهره میباشد و قطر نیز نام دارد. همچنانکه گفتیم این کان نیز چهارده عرض دارد. چگونگی درست شدن آن چنان است که چون جیوه در معدن خود، گوگرد را جذب کند و به درون کشاند، گرمی معدن برای پختن آن زیاد میشود و با گرمی گوگرد، به جیوه کمک میکند و با حرارت و خشکیی که در آن است بر جیوه چیرگی مییابد و سنگی سرخ بسته میشود که مزه آن تند و تیز و برون آن گرم و درون آن به سبب به وجود آمدنش از گرمی و خشکی، سرد و خشک است. ممکن است که مس در اثر آتش و ماندن زیاد در میان خاک به صورت ریم و سونش درآید. اگر مس زمانی دراز در ترشی بماند به صورت زنگار در میآید و با بوی گوگرد، گوگرد معدنی آن افزونی مییابد و به صورت روسخته در میآید و همچون سرمه ساییده میشود که در این صورت، راسخت نام مییابد. اگر چند بار در شکرینه عسلی فرو برده شود همرنگ طلا
ص: 81
میگردد. مس زرد یا برنج و آنچه همانند آن است همه رنگین و زرد رنگند. اگر از مس، سوزن یا داس یا کارد یا شمشیری ساخته شود و به خون بزنر آمیخته گردد، گوشتی که با آن سوزن سوراخ یا بریده میشود التیام نمییابد و گیاهی که با آن داس چیده میشود باز نمیروید و نیز آنچه با آن شمشیر بریده شود بهبود نمییابد.
بنا بر پندار صابیان آهن بهره و پارهیی از مرّیخ است و آن قویترین و شدیدترین کانها و پایدارترین آنها در آتش و سریعترین آنها در تبدیل شدن به خاک در میان زمین است. آهن بنا بر سرشتهای گوناگون سرزمینهای معادنش در سختی و نیرو گوناگون است. نکوترین آن، آهن چینی است. ترشیها را در آهن تأثیری به سزا است به ویژه پوست انار ترش تازه که آن را به صورت مایعی سیاه رنگ حل میکند. سرکه آن را به صورت مایعی سرخ و طلایی در میآورد. نمکها آن را زرد طلایی میکنند. سرمه سیاه آن را میسوزاند. زرنیح آن را سپید و نرم میکند. علّت درست شدن آهن چنان است که چون گرمی معدن به جیوه برسد و میان جیوه و گوگرد درآید خشکی جیوه بیرون میآید و رطوبت آن به درون میرود پس سنگی بسته میشود که برون آن به سبب چیرگی حرارت، خشک و درون آن مرطوب است و به جهت خشکی بسیاری که در آن است به وسیله آتش ذوب نمیشود زیرا منافذ آن در اثر حرارت تنگ میگردد و آتش بدان نمیرسد تا آن را ذوب کند.
خارچینی (خارصینی) کانی است ویژه سرزمین چین که در رنگ و صدا و سختی همانند روی سفید است که اسباداریه نیز خوانده میشود و لیکن زردی خارچینی با سیاهی و سپیدی آمیخته است. آیینههایی که به نام آیینه لقوه از چین به دیگر سرزمینها میبرند از این کان است. این معدن تنها در شهرهای چین یافت میشود.
از این معدن- به ماننده همه فلزّاتی که از معادن خود استخراج میگردند- خارچینی بیرون آورده میشود. این سخن را فقط جابربن حیّان در کتابهای خود آورده است و جز او دیگر کسی را نیافتم که به بیان چگونگی درست شدن این معدن پردازد. هیچ کان را صدایی همانند صدای خارچینی و رساتر از آن نیست، به ویژه اگر از آن، زنگها- برای ترسانیدن و پراندن پرندگان از میان کشت زارها- یا ناقوسهای بزرگ ساخته شود.
ص: 82
فصل دوم درباره پیدایش کانها از جیوه و گوگرد و پیدایش گوگرد از آب و پیدایش جیوه از گوگرد و آب
کان شناسان گویند: اصل و ریشه کانهای هفتگانه جیوه است و کانها را در کتب حکمت، فلزّات مینامند. اصل جیوه، آب آسمان و گوگرد معدن است، بدین ترتیب که آب آسمان به صورت باران بر کانهای گوگرد- که طبیعتا آب را به صورت جیوه منجمد میکنند- فرو میبارد، چون آب باران بدین کانها برسد فرو میرود و با گرمای محفوظ در زمین و گرمای معدن گوگرد، گرم و سبک میگردد و به صورت بخار بالا میآید تا به روی زمین برسد و رطوبت و سرمای باد و گذشت زمان، آن بخار را سرد و انبوه و فشرده گرداند. چون متراکم گردید و سرد شد بار دیگر به صورت آب در زمین فرو میرود تا به ته معدن برسد، باز معدن آن را گرم میکند و بالا میفرستد و همواره بالا و پایین میشود و هر بار اندکی از جسم گوگرد را در خود حل میکند تا به این وسیله به صورت جسمی جنبان و لرزان، میانه آب و کان به نام جیوه بسته شود. مثل این جیوه نسبت به دیگر کانها همانند نطفه است که زندگی جانوری از آن پیدا میآید و نیز همانند دانه است که زندگی گیاهی از آن آغاز میگردد. جیوه به علّت جوهر گوگردی که در آن حل میشود درخشان و برّاق است و از ذات خود پوستهیی همچون غلافی، گرد خود میپوشاند که برای جوهر آن ضروری است و آن را در بر میگیرد، این پوسته برونی با آتش از بین نمیرود اما اگر آتش با شدّت و نیروی بسیار بر آن وارد گردد تمامی آن را ذوب میکند و به صورت بخاری نیلگون و سبک و برّاق بالا میبرد، این کار بنا بر شدّت و ضعف آتش یا یک باره انجام میگیرد یا آهسته آهسته.
ابن وحشیه در کتاب التّعافین که آن را «اسرار الشّمس و القمر» نامیده است درباره جیوه و چگونگی پیدایش آن گوید: چون بخارها افزایش یابد و انبوه گردد و اجزای آنها به هم فشرده شود به صورت آب در میآید و در ته غارها و حفرههایی که
ص: 83
در دل زمین است فرو میرود و معدن، آن را در بر میگیرد به گونهیی که آن آب از آنجا راه گریزی نمییابد پس همانجا میماند و بدین وسیله اجزای آن با سردی و رطوبتی که دارد فشرده و گرد میآید و انبوه میشود و گرمی معتدل معدن بر آن وارد میگردد و آن را خیلی نرم میپزد تا سفید گردد و به صورت جسمی محلول درآید که جیوه خوانده میشود. برون آن به سبب سرمایی که در آن است سپید و درون آن به سبب گرمایی که در آن است سرخ میباشد. به گفته صاحبان رسایل پخته شدن جیوه جز با گذشت یک سال تمام به پایان نمیآید. جیوه اصل و مادر کانها است همچنانکه گوگرد نیز اصل و پدر کانها است، چه در گوگرد خشکی و نرمی و پس انداختن است و لیکن در جیوه رطوبت و مادگی و پذیرفتن است. از خواصّ جیوه آنکه به کار بردن پارههایی از آن شپش و کک و تخم آنها را میکشد. چرک و شوخ را از سر و اندام برطرف میکند. بوی و دود ذغال را نابود میکند. دود جیوه دماغ را تباه میگرداند و رعشه اندام به دنبال میآورد و آنان را که دارای مزاجی سرد یا مرطوبند میکشد و این دود اگر با مقدار معیّنی از گاز نوره پراکنده شود سمّی بس خطرناک پیدا میآید که مرگ موش (سم الفار) یا دیگ بر دیگ خوانده میشود و آن در جگربند و زخمها سخت کارگر میافتد. دود و بخار مس چون به جیوه برسد آن را به صورت مس، بسته میگرداند. بخار قلع را به صورت سفید و خشک و بخار سرب را به صورت سرب سیاه در میآورد و با نقره و طلا نیز چنین میکند. تو خود در این باره نیک بیندیش.
گوگرد کانی هوایی و طلایی است که آتش آن را از بین میبرد و در زمینهای خاکی و مرطوب پیدا میشود و چگونگی به وجود آمدن آن چنان است که چون آب در معدن قرار گیرد گرمی بر آن چیره میشود و پس از گرم شدن، سردی آب رطوبتی گرم میپذیرد و چربیی که در آن است بر روی آن پدیدار میشود و قوی میگردد تا به صورت سنگی خشک و گرم درآید که چون آتش بدان برسد ذوبش کند. گوگرد در دو رنگ سرخ و زرد است. پیدایش گوگرد سرخ، ناشی از گرمای شدید معدن و پیدایش گوگرد زرد ناشی از کمی گرمای آن است. یکی از انواع گوگرد، سپید بسیار خاکی آن است. گوگرد سرخ را در عزّت و شرافت مثل میزنند.
برخی مردم بر آنند که گوگرد سرخ همان طلای خالص است. پختن این کان پس از
ص: 84
گذشت یک سال تمام به پایان میرسد. کان شناسان گویند: گوگرد سرخ همان اعراف الدیکه (تاج خروسان) و طیر البحر و طیب البحر و حبّ الرمّان (ناردانه) و یاقوت ذائب و ملح شمس است.
اهل کلام درباره آثار علوی گویند: علّت فاعلی گوهرهای کانی همان دوران و چرخش و گردش سپهر و ستارگان است و علّت نهایی و کلّی آنها سودهایی است که از آنها به انسان و جانداران میرسد. ابن وحشیه گوید: اصل سنگها و کانهای معدنیی که در زمین پدید میآیند، رطوبتی است که از سردی زمین در درون آنها گرد میآید و گرما و حرارت طبقات و لایههای زمین و آبی که این حرارت در آن است آن را میپزد تا متعفّن شود و جسمیّت یابد و به صورت جسمی از جسمهای مذاب، یا زرنیخها، گوگردها، شیشهها، آبگینهها، نمکها، بورهها، یا دیگر سنگها و کانهای معدنی درآید.
اهل کلام در طبایع و مولّدات، آب را اصل گوگرد و جیوه قرار میدهند چنانکه در این باره سخن به میان آمد. درباره این دو کان پندارند که درون زمین پر از گودالها و حفرهها و کندهها و غارها است و هر یک از این غارها و کندهها پر از بخارهایی است که از تأثیر خورشید در اعماق زمین پدیدار میگردند همچنان که از تأثیر ماه، جزر و مدّ دریا و آب گردانیدن اجزای رطوبت آن پدید میآید. پس اگر بخار در اعماق زمین به جوشش درآید و به موج زدن افتد به سبب سنگینی و فشاری که بر زمین وارد میآورد آن را به لرزه میافکند و چه بسا صدایی ترسناک نیز از آن به گوش برسد. از همین موج زدن بخارها در اعماق زمین است که زمین لرزه پیش میآید. زلزله بیشتر در شهرهای کوهستانی اتّفاق میافتد و بسی سخت و خطرناک است تا به جایی که کوهها را از هم میشکافد، رودها را فرو میبرد، دژها و دیوارها را درهم میشکند و ویران میسازد، برای مردم بسی هلاکت بار میآورد و هیچ چیز را رها نمیکند و بر جای نمیگذارد. لیکن اگر زمین سخت باشد و در آن رخنهیی یافت نشود بخارها آن را برای بیرون شدن میلرزانند و در زیر آن، حفرهها و کندهها میشکافند. اگر لرزش و جوشش آن بخارها نزدیک به رویه زمین باشد آن را میشکافد و بیرون میآید و این کار بیشتر به هنگام خسوف انجام میگیرد، لیکن اگر رویه زمین تا جایگاه آن بخارها ستبر باشد و آن بخارها نیز انبوه باشند، در ژرفای
ص: 85
زمین میمانند و در جای خود میجوشند، اگر جوهر آن زمین گوگردی باشد، این بخارها و گوگردها با هم میآمیزند و شعلهور میشوند، آتشی از آنها پدیدار میگردد که روز و شب از آن شرارهها بر میآید و آتش فشان خوانده میشود و آتش فشان در بسیاری از جایهای زمین یافت میشود. پس گوگرد و جیوه برای هر کان مذاب و روان دو اصلند. لیکن اختلاف کانها با یکدیگر ناشی از کمی یا بسیاری گوگرد و نیز ناشی از چیزهای دیگری است که با مزههای شور، تلخ، تند و خاکی خود، با جوهر گوگرد میآمیزند و یا ناشی از کمی یا بسیاری گرمای معدنها به هنگام پخته شدن فلزّات است و خدا داناتر است.
ص: 86
فصل سوم در پاسخ به کیمیاگران و بیان برهان عقلی در این که آنچه آنان میسازند آمیزهیی زرد رنگ است
محقّقان گویند: ای حکیم کیمیاگر تو درباره حرفه خود گفتی که ما رنگرزانیم نه آفرینندگان یعنی تو نمیتوانی اعراض چهاردهگانه طلا را به جای صفات نقره یا کانهای دیگر بگذاری تا آن کان از هر جهت طلا شود بلکه برای تو این امکان است که فقط یک یا دو یا سه صفت را از کانی به کان دیگر انتقال دهی، نه همه این صفات عرضی چهاردهگانه را. ما نیز در این باره هیچ شکّی نداریم و لیکن چون این چنین ترکیبی پیدا آید در واقع طلا نیست بلکه همان نقره است که به رنگ طلا رنگین شده و همانند برخی از سرشتهای طلا نرم و سنگین گردیده است و یا روشی خاص و چارهیی معیّن باعث گرانی وزن و تحرّک اجزای آن شده است. بنا بر این آن ترکیب طلای حقیقی نمیباشد بلکه آمیغی دیگر است. مثل نقره و دیگر معدنهایی که آنها را به رنگ طلا میآمیزی همچون مثل رنگ آمیزی ابریشم و پشم و پنبه و کتان، به رنگی همچون سرخ یا زرد است که رنگ در همه آنها یکسان است و لیکن حقیقت هر یک از این چهار چیز با دیگری متفاوت و مختلف است و همواره ذات کتان مخصوص به خود آن است و با ذات ابریشم یکی نیست و همچنین ذات و صفات پنبه غیر از ذات و صفات پشم است. بنا بر این، این چهار چیز در جسمیّت و رنگ مشترکند و لیکن در دیگر عرضها یکسان نمیباشند. رنگ آمیزی نقره و دیگر کانها به رنگ طلا نیز چنین است، زیرا رنگشان همان رنگ طلاست ولی دیگر عرضهای آنها به صفات طلا تبدیل نگردیده است.
کیمیاگر گوید: سرور من چون انتقال عرضی به جای عرضی دیگر ممکن گردید و شما خود این را جایز دانستید انتقال همه اعراض به جای اعراض دیگر نیز ممکن میباشد، به ویژه که همه کانها تنها از دو اصل جیوه و گوگرد ساخته شدهاند. معادن را آغاز و پایانی است. آغاز آنها از جیوه و پایانشان طلا است که جامع کمال صفتهای
ص: 87
کانها است. گویی که طلا انسان کانها است و معدنهای دیگر همه درجهها و مقامهایی بین جیوه و طلا هستند که از راه دگرگون شدن از صفتی به صفت دیگر به صفت طلا میرسند. اختلاف کانها به سبب پیش آمدن آفتهایی است که در معدنها بر کانها وارد میآید و هر یک از آنها را در درجهیی معیّن نگه میدارد و مانع پرورش کامل آنها میشود. دلیل ما بر این که تمامی این کانها تنها یک معدن با درجهها و گونههای متفاوتند این است که چون کانها را با آتش ذوب کنی تا زمانی که گرمی آتش بر آنها چیره است همه به صورت جیوهای مذاب و لرزان در میآیند و چون سرد شوند بار دیگر به انجماد و تنوّع و گوناگونی خویش بر میگردند. ما برای این مدّعای خویش مثالی راستین میآوریم، گوییم: طلا همچون میوه رسیده و پخته زردآلو و زیبق به منزله شکوفه آن است زیرا درخت، نخست شکوفه بر میآورد. هر کانی که میان طلا و جیوه قرار دارد به منزله زردآلویی است که تازه شکوفه آن بسته میشود و چند نخودی میگردد سپس رشد میکند و برگهای شکوفه از دور آن میافتد و چند فندقی میشود سپس هستهیی درون آن پدید میآید و کم کم رنگ آن زردآلو سبز و هسته آن چوبین میگردد و رنگی سرخ همچون رنگ مس بر سبزی آن چیره میشود سپس شروع به زردی و رسیدگی میکند که در این صورت ملوحه خوانده میشود. سپس در خواص خود پخته و رسیده کامل میشود و هسته آن محکم میگردد. آن زردآلو در تمام این مدّت یک میوه بیش نیست که درجات کمال را میپیماید تا به رسیدگی و پختگی نهایی خویش برسد. این مثال درست و راستینی بر مدّعای ما است و هیچ شکّی در آن نیست. کیمیاگر به آفتی که معدن را از رسیدن به طلا شدن باز داشته است میاندیشد و با تدابیری که با طبیعت همانندی دارد و آن آفت یا بیشترینش را از بین میبرد از پی چارهجویی بر میآید و همواره در پی نابود کردن آفتی پس از آفت دیگر است تا آن کان به درجه طلایی یا نقرهیی برسد. از همین روی دانایان گفتهاند: این صنعت شگفت انگیز در زمانی کوتاه با چاره جوییی پیگیر با طبیعت هم ترازی خواهد کرد.
محقّقان گویند: ما پذیرفتیم برگرداندن اعراض ممکن است لیکن بسی دشوار است. اما نمیتوان خاصیّت فاعلی یا اثر گذاری و نیز خاصیّت انفعالی یا اثر پذیری طلا را همچنان که هست در کان دیگر به وجود آورد چه آنها همه بدون هیچگونه
ص: 88
علّتی ذاتی هستند و انسان تنها در مورد اعراض میتواند دخل و تصرّف کند و در ذاتیّات ارادهیی ندارد. اگر بگویی که به وجود آوردن خاصیّت نیز ممکن است همچنانکه مرکّب تریاک خاصیّت پادزهری را در تریاک به وجود میآورد و حال آنکه پیش از ترکیب، آن خاصیّت در تریاک و نیز در هیچ پارهیی از پارههای آمیغ آن یافت نمیشد، بلکه این خاصیّت را طبیعت ترکیب به وجود آورد، ما نیز در به وجود آمدن خاصیّت طلا چنین عقیدهیی داریم. در پاسخ گوییم: ای مرد، خاصیّتی که از ترکیب تریاک پیدا میآید یک خاصیّت ذاتی نیست بلکه گردآورنده اجزاء و مفردات مرکّب تریاک، قوای تریاکی و پادزهری را که در هر یک از ادویه آن پراکنده است شناسایی کرده و با هم گرد آورده و به صورت یک نیرو و قوّت یگانه درآورده است که ما آن را به عنوان مرکّب تریاک میشناسیم و این خود ناشی از طبیعت آن مفردات و اجزا و خاصیّت آنها است و حال آنکه تو از شناخت علّت خاصیّت طلا برای از بین بردن سودا و یا چگونگی چرک نکردن جایی که با آن داغ میشود و نیز بیان سبب هر یک از آنها، ناتوانی و از آگاهی و توانایی تو بیرون است. اگر باز بگویی همچنانکه سیاهی مرکّب از در هم آمیختن زاج و مازو و آب است و حال آنکه هیچ یک از این سه چیز سیاه نیست، و یا شن و سنگریزه از راه گداختن و ریخته شدن با نمک قلیایی و منیزیم، به صورت شیشهیی شفاف و جوهریّتی صاف در میآید که دیگر هیچگاه به شن و سنگریزه قابل برگشت نیست، پس کار ما نیز در این مورد چنین است و ما برای برگردانیدن رنگ و دیگر عرضهای یک کان به رنگ و عرضهای طلا، در پی چارهجویی بر میآییم و آن کان نیز از عرضهایی که بر آن وارد آوردهایم هیچگاه بر نمیگردد و دگرگون نمیشود همچنانکه مرکّب، دیگر آب نمیشود، در پاسخ میگوییم: ای مرد آنچه گفتی دلیل مدّعای تو نیست چه شیشه از سنگ بودن خود جدا نشده بلکه تنها صفا و شفّافیّتی کسب کرده است و آتش، آن را تلطیف داده تا ذوب گردیده و سپس بسته شده است و گر نه شیشه همان سنگی است که بوده است، حتّی اگر آتش بیش از اندازه معیّن بر آن وارد میآمد آن را میسوزانید و سنگی سفید غیر شفّاف همانند رخام سفید میشد. مرکّب نیز چنین است چه در آن جز رنگی سیاه و طعمی از مازو و زاج پدید نیامده است و حال آنکه اوصاف این چیزها همه در مرکّب پا بر جاست و این بر خلاف نقرهیی است که به
ص: 89
رنگ طلا رنگین شده و نیز بر خلاف مسی است که به رنگ نقره در آمده باشد. این گفته تو نیز که همه فلزّات در درجههای گوناگون از جیوه دگرگونی مییابند تا به درجه طلا برسند درست نیست، چه هر کانی از معدنها به خودی خود آفرینشی کامل و ترکیبی تمام دارد و با خواصّ مخصوص خود هم فاعل و هم منفعل است و به همین جهت است که کانها بنا بر ستارگان هفتگانه بخش شدهاند. روی هم رفته روشن شد که رنگآمیزی جز غشّ و آمیغ چیزی نیست و آن که به تزویر و رنگ پردازی گراید مسلمان نیست.
کیمیاگر گوید: ای اهل تحقیق من با شما در مورد این چیز رنگین، خواه سپید باشد خواه زرد سخن گفتم. چه حکیم اگر درهم یا دینار یا زیوری از آن دو یا از یکی از آنها، درست کند و بر آن فلز نقشی ضرب نماید و هر چند سال که بخواهد آن را به کار برد، بیشک آن درهم یا دینار از رنگ و سکّه خویش- حتّی اگر هزار سال بر آن برآید- دگرگون نمیشود و تا آنگاه که معامله بین مردم با این دو سکّه در جریان است و مردمان آن دو را قیمتی برای معاملات خویش قرار میدهند آن دو سکّه همواره به حال و به صورت خویش باقی میمانند لیکن اگر کسی از راه گداختن یا بریدن به تغییر شکل آن دو سکّه پردازد و آنها را تباه کند و از آنچه که هستند بیرون آورد، تاوان آن بر گردن خود اوست نه بر گردن سازنده نخستین آن و نه بر گردن هیچ کس دیگر، همچنانکه اگر کسی به هزار درهم از دیگری اسبی بخرد و مردی دیگر به مبلغی آن را از وی خریداری کند، سپس اسب را سر ببرد و گوشت آن را بفروشد، آیا فروشنده نخست ملزم به چیزی از تاوان است یا تاوان بر گردن سر برنده اسب میباشد؟ که البته تاوان بر گردن سر برنده و تباه کننده اسب است، بی آنکه هیچ یک از آنان که برای اوّل بار اسب را خرید یا فروخت ملزم به تاوان باشد.
اهل تحقیق گویند: این ادّعای تو جوازی برای کار سر برنده اسب است و حال آنکه مباح کردن آن در همه چیز باطل است به دلیل اینکه اسب جانوری دارای حس و حرکت است و خرید و فروش به وسیله خریدار و فروشنده بر همه جسم و روح اسب واقع میافتد پس چون سر برنده، آن را تباه و تلف سازد ناچار باید در ارزش آن تاوان و زیانی بپذیرد و لیکن کار آن سازندهیی که فلزّات را به رنگ طلا در میآورد چنین نیست، چه او برادر مسلمان خویش را میفریبد و چیزی را از وی
ص: 90
پنهان میسازد که اگر روشن میساخت، آن را از وی خریداری نمینمود. دیگر اینکه مشتری منفعت و سود و ارزش کان را میخرد نه نفس نقشی را که بر روی آن است و نه ریخت و سبک با چگونگی ساخت آن را، چه اگر سکّه حقیقی منقوش و ساخته شده، گداخته شود در اصل کان بودن آن تباهیی پیش نمیآید بلکه از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل میدهد همچنانکه شمع ساز در ساختن و ریختن شمع با قرصهای شمعی چنین میکند و آنها را به صورت شمع افروزنده و شاخههای شمعی و شمعهای موکبها و شمعهای فانوسها و یا هر شکلی دیگر که بخواهد در میآورد و حال آنکه ذات و صفات آن شمعها همواره به حال خود باقی میماند و تغییر نمیکند و خدای پاک و والا آگاهتر است.
ص: 91